دوست داشتن نه در ازدحام روز گم می شود... نه در خلوت شب...
نه در تنها ماندن ...و نه با دیگری همسفر شدن...
آنجه که ماندنیست .......میماند
پرسیدم : فرهاد از شیرین چه خبر؟؟؟
گفت:
هیس آهسته تر .....
لیلی با من است!!!
من دیوانه ی آن لحظه ای هستم که تو دلتنگ من شوی....
و محکم در آغوشم بگیری
و شیطنت وار ببوسیم
و من نگذارم
عشق من بوسه با لجبازی بیشتر می چسبد
دوست من ....
برای همه خوب باش!
آنکه فهمید همیشه کنارت خواهد ماند
و آنکس که نفهمید
روزی دلش برای خوبی هایت تنگ می شود
زن جنس عجیبی ست....
چشم هایش را که می بندی دید دلش بیشتر می شود
دلش را که می شکنی باران لطافت از چشم هایش سرازیر...
انگار درست شده تا روی عشق را کم کند!!!