هر کسی دارایی هایش را می شمارد و به آن می بالد... و من به صندقچه دلم نگاه کردم سرمایه هایم را شمارش کردم و دیدم

 

 

اگر از همه ی داشته هایم که به آن می بالیدم تو را جدا کنم >هیچ ندارم<

وقتی به کمبودهایم که از آن می نالیدم تو را اضافه کردم دیدم >هیچ کم ندارم<

 پس خدایا! من سرمایه دار ثروتمندی هستم... چرا که؟؟؟

 تو سرمایه ام هستی



تاريخ : جمعه 25 / 2 / 1391 | 9:34 | نویسنده : سمیرا |

کوچکتر که بودم فکر می کردم بارون اشک خداست!!! ولی مگه خدا هم گریه می کنه؟؟؟!

چرا باید دل خدا بگیره؟ ؟

دوست داشتم زیر بارون قدم بزنم... تا بوی خدا رو حس کنم اشک خدا رو تو یه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت کمی بنوشم ... تا پاک و آسمانی شوم آسمان که خاکستری می شد دل منم ابری می شد حس میکردم که آدما خدا رو شکستند و از یاد خدا غافل شدند همه می گفتند: باران رحمت خداست ولی حس کودکانه من می گفت:

. . . . . . خدا دلش از دست ما گرفته



تاريخ : جمعه 9 / 2 / 1391 | 17:49 | نویسنده : سمیرا |
.: Weblog Themes By RoozGozar.com :.

  • قالب وبلاگ
  • اس ام اس
  • گالری عکس